پرستاران فردا |
|||
سه شنبه 3 دی 1392برچسب:, :: 10:29 :: نويسنده : mehdi
انسانها را ترغيب فرمود که شکر او را به جاي آورند تا او نعمتهايش را فزوني بخشد و پي در پي عطا کند و از آنها طلب حمد و سپاس کرد تا نعمتهايش را بر آنها بريزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند.
* گواهي به وحدانيت الهي
و اشهد ان لا اله الا الله و گواهي ميدهم که معبودي جز الله نيست، خدايي يگانه و بيشريک، و اين کلمه توحيد کلمهاي است که نتيجهاش اخلاص است و در قلبها ريشه دارد توحيد در فطرت انسان نهاده شده و هر کس به آن انديشيد آنرا با عقلش مطابق دانست.
خدايي که چشمها توان ديدنش را و زبانها توان وصفش را و خيالات توان چگونگياش را ندارند.
او همه چيز را از هيچ پديد آورد و براي آفرينش آنها الگو و نمونهاي نداشت؛ بلکه آنها را به قدرتش آفريد و به ارادهاش خلق کرد بدون اينکه به آنها نيازي داشته باشد يا از آنها فايدهاي ببرد؛ و اين نبود مگر اينکه حکمتش را پايدار کند و بر طاعتش آگاهي دهد، قدرتش را اظهار کند و مردم را بنده خود گرداند و دعوتش را گرامي دارد.
و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصيتش عقاب نهاد تا بندگان را از خشم خود باز دارد و به سوي بهشت فرا خواند.
* گواهي به رسالت محمد صلي الله عليه و آله
و اشهد ان ابي محمدا عبده و رسوله و گواهي ميدهم که پدرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزيد قبل از اينکه به او ماموريت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه او را در ظاهر پديد آورد و او را انتخاب کرد قبل از اينکه پيامبرش کند؛ چه، آفريدگان در علم غيب خدا مستور و در پرده ترسها نگه داشته شده و با عدم، دست به گريبانند و خداوند پيآمد کارها را ميداند و بر رويدادهاي روزگار احاطه دارد و به جايگاه کارهاي شدني آشناست.
خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل کند و اراده حتمياش را در مورد اجراي احکامش ظاهر سازد و تقديرات قطعياش را نافذ فرمايد. و چون ديد امتها فرقه فرقه شده و دينهايشان پراکنده گشته، هر دسته به دور آتشي جمع و به بت پرستي مشغولند و با اينکه خدا را مي شناسند منکر او شدهاند، لذا ظلمتها را با نور محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) روشن کرد و تيرگي قلبها را زدود و موانع را از جلو چشمها برداشت و مردم را هدايت فرمود و از گمراهي رهانيد و کوريها را به بينايي تبديل کرد و آنها را به دين قويم خود هدايت و به راه مستقيم دعوت فرمود.
سپس خداوند آن حضرت را به مهرباني و اختيار و خواست و رغبت و ايثار خويش قبض روح کرد و از رنج و زحمت اين دنيا آسوده نمود و ملائکه ابرار اطرافش را گرفته، به رضوان پروردگار غفارش رساندند و در مجاورت خداوند فرمانرواي مقتدر جاي دادند.
* اشاره به قرآن بعنوان عهد الهي
درود الهي بر پدرم که پيامبر و امين وحي و برگزيده و منتخب و مورد پسند خداوند است و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد.
سپس فاطمه (عليهاسلام) رو به اهل مجلس کرد و فرمود:
شما اي بندگان خدا مورد خطاب امر و نهي الهي و حاملان دين و وحي او هستيد تا نسبت به اين دين درباره خود امين باشيد و به ديگر امتها هم برسانيد.
اي مردم در بين شما خداوند عهدي گذاشته است و آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که ديدگاههايش روشن و اسرارش آشکار و ظواهرش درخشان است؛ قرآني که پيروانش مورد غبطه ديگران و پيروياش کشاننده به سوي بهشت و حرفشنوايي از آن موجب رهايي است.
به وسيله قرآن ميتوان به برهانهاي روشن و حرمتهاي دورباش زده و شواهد روشن و استدلالات کافي و فضائل مورد پسند و امور جايز و بخشيده شده و قوانين حتميه الهي دست يافت.
* احکام اسلام براي هدايت انسانها
اي مردم مسلمان؛ خداوند تبارک و تعالي ايمان را موجب پاکي شما از شرک قرار داد و نماز را براي دوري از تکبر ،و زکات را باعث طهارت روح و فزوني در روزي ،و روزه را براي پايداري اخلاص ،و حج را موجب استواري دين ،و عدل را براي تقويت دلها، و پيروي از ما اهل بيت را موجب نظم ملتها، و پيشوائي ما را براي امان از تفرقه ،و جهاد را موجب عزت اسلام، متين کرد .
و چنين مقدر فرمود که صبر موجب استحقاق پاداش ،و امر به معروف مصلحت انديشي براي همگان ،و نيکي به پدر و مادر سپري از خشم پروردگار، و صله رحم موجب زياد شدن عمر،و قصاص موجب جلوگيري از خونريزيها گردد ،و وفاي به نذر سبب بخشش باشد ،و و کامل کردن ترازوها موجب عدم زيان ،و نهي از آشاميدن شراب براي پاکي از پليدي، و دوري از تهمت نارواي جنسي پردهاي براي جلوگيري از لعن، و ترک دزدي موجب حفظ عفت جامعه شود.
و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبيت او اخلاص باشد؛« فاتقوالله حق تقاته» پس آنگونه که شايسته است تقواي الهي را پيشه خود کنيد و جز در حال مسلماني از دنيا نرويد و در اوامر و نواهي الهي اطاعت کنيد زيرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.
سپس فاطمه (عليهاسلام) فرمود:
«ايهاالناس! بدانيد من فاطمهام و پدرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است. آنچه را که ميگويم از اول تا به آخر صحيح است. نه سخن بيهوده ميگويم و نه کار ناروا انجام ميدهم.
* معرفي نسب خويش و علي عليه السلام با پيامبر
من دختر آن پيامبرم که خداوند دربارهاش فرمود: « فرستادهاي از جانب من به سوي شما آمده که زحمتهاي شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حريص است و با مؤمنين رؤوف و مهربان. اگر نسب او را بشناسيد ميدانيد که او فقط پدر من است نه هيچيک از زنان شما و اوست برادر اميرالمؤمنين علي عليه السلام نه هيچيک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت که درود خداوندي بر او و خاندانش باد.
*نجات از گمراهي و شرک با رسالت پيامبر
آن حضرت رسالت خويش را ابلاغ و اندرزهاي خود را انجام داد. از هر مرتبهاي از شرک دور بود و رمق مشرکين را گرفت و با حکمت و پند نيکو، ايشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شکست و گردن فرازان را سرکوب کرد تا شکست خوردند و گريختند. کمکم ظلمتها رفت و صبح هدايت دميد و حق روشن شد و زعيم دين لب گشود و هاي و هوي شيطان فرو نشست.
فرومايگان منافق نابود شدند و گرههاي کفر و پراکندگي گشوده شد و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پيچيد در حالي که شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بوديد.
و شما از شدت ضعف جرعه هر آشامنده و طعمه هر خورنده و آتش گيره هر شتاباني بوديد و همه بر سر شما قدم ميگذاشتند و شما را له ميکردند آب گنديده ميخورديد و غذاي شما گوشت خشک شده و برگ درختان بود، با حالتي ذليل هميشه در ترس بوديد که مبادا اطرافيان بريزند و شما را به يک حمله بربايند.
* نقش علي عليه السلام در رسالت پيامبر
پس خداي تبارک و تعالي را به پدرم محمد (صلي الله و عليه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوي و گرگان عرب و طاغيان اهل کتاب شديد، خداوند هر آتشي را که بر افروختند خاموش کرد و هر گاه شيطاني سربلند ميکرد و متجاوزي چون مار، اجتماع مسلمين را تهديد به مرگ ميکرد، آن حضرت برادرش علي اميرالمومنين (عليه السلام) را به کام آنها ميفرستاد و علي عليه السلام هم دست از آنها برنميداشت مگر اينکه آنان را گوشمالي داده شراره آتش آنان را خاموش ميکرد.
آري؛ علي در راه خدا رنجها ديده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزديک و نسبت به اولياء خدا سرور بود. آستين همت را بالا زده، خيرخواه و کوشا و رنج ديده و زحمتکش بود در حاليکه شما در آسايش و رفاه بسر ميبرديد و به فکر خود بوديد.
از نعمتها بهره مند و آسوده و بيخيال در کمين ما نشسته بوديد که اوضاع چگونه ميچرخد و گوش بزنگ اخبار بوديد. در وقت استراحت زودتر از ديگران بر زمين مينشستيد و در موقع جنگ پا به فرار ميگذاشتيد.
* غصب ولايت علي عليه السلام
پس هنگامي که خداوند براي پيامبرش، خانه پيامبران و جايگاه برگزيده برگزيدگانش را انتخاب کرد در بين شما کينه و نفاق آشکار و جامه دين فرسوده گشت، افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومايگان پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشيدند و در ميدانها جولان دادند.
شيطان سرش را از گريبان برآورد و شما را به سوي خود فرا خواند و شما را اجابت کننده دعوت خود يافت که گول او را خوردهايد. سپس در آزمايش خود، شما را بيوزن و ناچيز ديد و چون تحريکتان کرد و به خشم آمديد و بر غير شتر خود داغ زديد (شتر ديگران را به نام خودتان غصب کرديد) و به آبشخور ديگري وارد شديد! بله.
هنوز چيزي از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نيامده و بهبود نيافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود که شما از ترس اينکه فتنهاي به پا شود شتاب کرديد و خلافت را ربوديد. آگاه باشيد که با اين عمل در فتنه و آشوب سقوط کرده و جهنم را که بر کافران احاطه دارد براي خود برگزيديد.
* خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پيامبر
پس هيهات بر شما، شما را چه شد و به کجا ميرويد؟ و چه بيراهه ميرويد! اين کتاب خداست پيش روي شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچمهايش برافراشته و دورباشهايش آشکار و فرامينش واضح است. و شما آنرا پشت سرانداختهايد. آيا تصميم داريد به غير آن حکم کنيد؟! و اين چه بد تبديلي است براي ستمپيشگان و هر کس دين جز اسلام بجويد هرگز از او پذيرفته نگردد و در آخرت از زيانکاران است.
و بعد هم شما چندان صبر نکرديد که سرکشي اين فتنه فرو بنشيند و مهار اين شتر رسيده به چنگ آيد، بلکه به شعلههايش دامن زديد و جرقههايش را تحريک کرديد و نداي شيطان گمراهکننده را پاسخ مثبت داديد تا انوار درخشان دين را خاموش کنيد و سنتهاي پيامبر برگزيده را نابود سازيد.
به خوردن کف روي شير تظاهر ميکرديد ولي در باطن ميخواستيد از شيرها بنوشيد. (ظاهرا دلسوزي براي دين ميکرديد ولي باطنا ميخواستيد به متاع دنيا برسيد.) و نسبت به خاندان رسول خدا دورويي و نفاق به خرج داديد.
ما با شما از در صبر ميآييم همچون کسي که دستش را به لبه تيز کارد گرفته و يا نيزهاي در شکمش فرو رفته باشد.
* ذکر بينه از قرآن براي ارث
آيا چنين پنداشتهايد که ما را ارثي نيست؟ آيا از دستورات دوران جاهليت پيروي ميکنيد؟ کيست که از خداوند بهتر حکم کند براي گروهي که باور دارند. آيا نميدانيد؟ براي غاصبان فدک مانند خورشيد درخشان، واضح است که من دختر پيامبرم و بايد از او ارث ببرم.
اي مسلمانان! من بايد براي گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!
اي پسر ابي قحافه (ابوبکر) آيا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم نبرم؟! حقا که سخن ناروايي گفتهاي! آيا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداختهايد در آنجا که گويد «و سليمان از داود ارث برد .و آنجا که داستان يحيي بن زکريا را بازگو مي کند که ميفرمايد« پروردگارا از سوي خودت جانشيني به من ببخش که از من و خاندان يعقوب ارث ببرد و آنجا که ميفرمايد «بعضي از خويشان بر بعضي ديگر در کتاب خدا مقدم هستند»
و نيز آنجا که ميفرمايد «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش ميکند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و يا فرمود «اگر مالي را بهجاي گذارد، به طور شايسته براي پدر و مادر و نزديکانش وصيت کند و اين حقي است بر پرهيزکاران.» .
آيا گمان کردهايد که مرا از پدرم نصيبي نيست و ارثي نميبرم و اصلا خويشاوندي بين ما نيست؟! آيا براي شما آيهاي اختصاصي آمده که پدرم از آن خارج است؟ يا ميگوييد اهل دو ملت مختلف از يکديگر ارث نميبرند و من و پدرم اهل يک ملت و آئين نيستيم؟! آيا شما از پدرم و پسر عمم،علي، به عام و خاص قرآن داناتريد؟ پس اين شما و اين فدک، همچون شتر مهارشده و زين کرده!، يکديگر را در روز حشر خواهيم ديد.
پس چه خوب داوري است خداوند، و چه خوب بزرگ و پيشوايي است محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ،و چه خوب وعده گاهي است قيامت، که در آن روز نتيجه زيانبار عمل خود را خواهيد ديد، ولي پشيماني سودي ندارد و براي هر خبري جايگاهي است و بهزودي خواهيد دانست که بر چه کسي عذاب خوارکننده فرود اٌمده و شکنجه پايدار وارد ميشود.
* احترام به فرزندان رسول خدا
آنگاه فاطمه (عليهاالسلام) به سوي انصار نظر افکنده فرمودند: اي گروه جوانمردان و اي بازوان دين و ياران اسلام! اين چه چشمپوشي و سهلانگاري است که در حق من روا ميداريد و نسبت به ظلمي که به من ميشود در خواب غفلتيد؟! آيا پدرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي فرمود: هر انساني در فرزندانش حفظ ميشود؟ (يعني اگر ميخواهيد جانب کسي را محترم بشماريد بعد از او به فرزندانش احترام کنيد.) چه زود اين عمل را انجام داديد؟ دست مرا از فدک کوتاه نموديد؟ و براي امري که وقت آن نشده شتابان شديد؟ اي گرده انصار! شما را قدرت و طاقت اين هست که خواسته مرا برآورده کنيد.
آيا مي گوييد محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) مرد و رفت و ديگر خبري نيست؟ نه، اين امر بزرگي است که شکافش گسترش مييابد و رخنهاش بازتر ميگردد و پيوستگيهايش از هم ميگسلد.
و کم کم به قهقرا و جاهليت برميگرديد آري زمين در غيبت او تاريک و ستارگان در مصيبتش گرفته و آرزوها نوميد و کوهها فرو هشته و حريم او بيارزش و حرمت او زايل گرديد. پس به خدا قسم اين است آن بلاي بزرگ و مصيبت عظمي که مانندش نيامده و نازل نگشته است.
* عمل به قرآن بعداز پيامبر
اين کتاب خداست که هر صبح و شام بر در خانههاي شما فرياد ميزند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان ميدارد که انبياء قبل هم ميمردند و اين حکم الهي و قضاء حتمي بر آنها هم وارد ميشد؛ آنجا که ميفرمايد: « و ما محمد الارسول. . . » محمد نيست مگر فرستادهاي که بيش از او نيز فرستادگاني آمدهاند و گذشتهاند. آيا اگر او بميرد و يا کشته شود، شما به دوران جاهليت گذشته خود برميگرديد؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دين خارج گردد) هرگز زياني به خداوند نياورد و به زودي خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.
* طلب ياري از مردم
اي واي از گروه اوس و خزرج! آيا ميراث مرا ببلعند در حالي که شما را ميبينم و صداي شما را ميشنوم و شما با هم جمع و پيوستهايد؟! اين درخواست من است که شما را فرا گرفته و اين خبردادن من است که شما را شامل شده (و من از شما ياري ميطلبم.)
شما داراي افراد زياد و قدرت فراواني هستيد و سلاح جنگي و تجهيزات در دست شماست! درخواست من به شما ميرسد ولي جواب نميدهيد و فرياد من به گوشتان ميرسد ولي به فريادم نميرسيد؛ در حاليکه شما به استقبال دشمن در جنگها معروفيد و شما را به خير و صلاح ميشناسند.
شما برگزيدگان و منتخب جامعهايد، با اعراب جنگيدهايد و رنج و تعب بسياري متحمل شدهايد.
شما با گروههاي زيادي درگير شدهايد و بدون هيچ ضعفي، شجاعان را دفع کردهايد. ما فرار نکرديم و شما هم فرار نکرديد. هر چه را که ما امر کرديم پذيرفتيد تا به دست ما اهل بيت، سنگ آسياي اسلام به چرخش درآمد و نتايج و بهرههايش زياد شد.
بيني شرک به خاک ماليد و طغيان تهمتها فرو نشست و آتش کفر به خاموشي گراييد؛ آشوب فتنهها آرام و نظام دين منسجم گرديد. پس شما چرا بعد از روشني راه بيراهه رفتيد و چرا حق را پنهان کرديد، بعد از اينکه اٌشکار شده بود و چرا عقب گرد کرديد و بعد از ايمان مشرک شديد.
آيا شما با مردمي که پيمان خود را شکسته و براي بيرون کردن پيامبر تصميم گرفتهاند، نميجنگيد با آنکه آنها اول جنگ را شروع کردهاند؟ آيا از آنان ميترسيد در حالي که خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد اگر ايمان آورده باشيد؟ (يعني چرا وقتي اين گروه غاصب خلافت، پيمان خود را شکستند و به عهدي که درباره اميرالمومنين (عليه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نکردند، شما با آنها نميجنگيد و از اميرالمومنين دفاع نميکنيد؟)
آگاه باشيد من شما را چنين ميبينم که به رفاه طلبي و زندگي راحت متمايل گشته و آن کس که براي زمامداري سزاوار است دور ساخته و به راحتي و آسايش روي آورده و خود را از ضيق و تنگي نجات دادهايد.
پس آنچه را که فرا گرفته بوديد کنار گذاشته و آنچه آشاميدنش آسان بود، بيرون ريختيد. پس اگر شما و تمامي کساني که در روي زمين زندگي ميکنند کافر شوند،بدانيد که خداوند بينياز و ستوده است.
* اتمام حجت با مردم
آگاه باشيد آنچه را گفتم با آگاهي نسبت به شما است که شما انگيزه ياري نداريد و نيرنگ و فريب، دلهايتان را فرا گرفته است؛ وليکن اين سخنان خروشي بود که از جان برآمد و آهي بود که از خشم برخاست، کاسه صبر لبريز، و عقدههاي سينه باز و حجت بر شما تمام شد. پس اين شما و اين شتر خلافت! لجامش را محکم بگيريد و بتازيد. اما بدانيد پشتش زخمي و پايش لنگ و عار و ننگش هميشگي است. نشان خشم الهي بر آن خورده و عيبش ابدي است.
خلافتي که به آتش برافروخته الهي پيوسته، آتشي که بر دلها احاطه کند؛ در حالي که کليه اعمال شما در پيش چشم پروردگار است و به زودي ستمگران خواهند دانست که در چه جايگاهي رجوع ميکنند. من دختر پيامبر شمايم که شما را از عذاب سخت آينده بيم داد. پس هر چه ميخواهيد بکنيد. ما هم کار خودمان را ميکنيم و منتظر باشيد که ما هم منتظريم.
چوناينخطبه، بطوريکهدر ذيلاشارهميشود، با سندهايمتعددياز معصوم(ع) و يا تاليمرتبهمعصوم، حضرتزينبـ صلواتالله عليها ـ نقلشده، مفاد آنبر ما حجتاست؛ اگرچهبهعنوانخطابهايراد شدهاست. بنابراينبايد نظريبهسند آننماييمو آنگاهبرايروشنشدنمعنايخطبه، مختصرياز تاريخفدکو هدفاز تعقيبآنرا بيانکنيم.
ابوبکر جوهري، عالم، محدث، ماهر در ادبيات، پرهيزکار و مورد وثوقاست؛
1 ـ جوهرياز محمد بنزکريا از جعفر بنمحمد بنعمارهاز پدرشاز حسنبنصالحبنحياز دو تناز اهلبيتبنيهاشماز زينبدختاميرالمؤمنيناز مادرشصديقه طاهرهـ صلواتالله عليهمـ .
2 ـ جوهرياز جعفربنمحمد بنعمارهاز پدرشاز جعفر بنمحمد بنعليبنالحسينـ صلواتالله عليهمـ .
(س) ـ جوهرياز عثمانبنعمرانفجيعياز نائلبننجيحاز عمر بنشمر از جابر جعفياز ابيجعفر محمدبنعلي(امامباقر) ـ صلواتالله عليهمـ .
4 ـ جوهرياز احمدبنمحمد بنيزيد از عبدالله بنحسن، معروفبهعبدالله محضبنفاطمهبنتالحسينو ابنالحسنالمثني.
عليبنعيسياربلياز بزرگانعلماياماميهدر کشفالغمهاينخطبهرا از کتابسقيفهجوهرينقلنمودهو چنينگفتهاست: منخطبهرا از کتابسقيفهتأليفاحمدبنعبدالعزيز جوهرينقلميکنمو
مسعودينيز در کتابمروجالذهببهخطبهاشارهنمودهاست. ابوالفضلاحمد بنابيطاهر از دانشمندانعصر مأمونعباسيمتولد سال204 نيز در کتاببلاغاتالنساء آنرا بهچند سند روايتکردهاست.
1 ـ راويميگويد منبا ابوالحسينزيد بنعليبنالحسين(ع) در مورد گفتگويفاطمهـ صلواتالله عليها ـ با ابوبکر هنگاميکهحضرترا از تصرّففدکبازداشت، مذاکرهکردمو گفتم: عامهدر مورد اينخطبهسخنيدارند و آنايناستکهميگويند : اينخطبهانشايابوالعينا استو ربطيبهصديقه طاهرهـ صلواتالله عليها ـ ندارد زيد در پاسخگفت : منخود بزرگانخاندانابيطالبرا ميديدم کهاينخطبهرا از پدرانخود نقل
2 ـ اينخطبهرا حسنبنعلواناز عطيهعوفيو او از عبدالله بنالحسناز پدرشنقلکردهاست.
مؤلفبلاغاتالنساء از قولراوينقلميکند کهزيد گفت: چگونهروا نميدارند اينسخنفاطمه(س) باشد در صورتي
3 ـ جعفر بنمحمد کهدر مصر استو او را در رافقهديدمکهاز پدرشاز موسيبنعيسياز عبيدالله بنيونساز جعفر احمر از زيدبنعليبنحسيناز عمهاشزينبدختر اميرالمؤمنينعليبنابيطالبـ صلواتالله عليهمـ حديثکرد.
ابوالفضلاحمد بنابيطاهر ميگويد
اينخطبهاز طريقخاصه، سيد مرتضيدر کتابنفيسشافيبهدو طريقنقلفرمودهاست:
1 ـ ابوعبدالله محمد بنعمرانمرزباني(نقلشدهاز مشايخمفيد بوده است) از محمدبناحمد کاتباز احمدبنعبيدالله نحوياز زنادياز شرقيبنقطامياز محمدبناسحاقاز صالحبنکيساناز عروهاز عايشه.
2 ـ بهتحويلسند مرزبانياز احمد بنمحمدبنمکياز محمد بنقاسميمانياز ابنعايشه(ابوعبدالرحمنعبيدالله بنمحمدبنحسينتيمي).
ابنطاوسدر کتابطرائفقسمتياز خطبهرا کهدر احتجاجطبرسياستاز شيخاحمد بنشفروة در کتابفائقاز شيخحافظثقة و معظم(نزد عامه) احمد بنموسيمردويهاصفهانياز کتابمناقبوياز اسحاقبن عبيدالله بنابراهيماز شرقيبنقطاماز صالحبنکيساناز زهرياز عايشهروايتکردهاست.
شيخصدوق، محمد بنعليبنبابويه(متوفي371 ه.. ق) روايتکردهميگويد : خبر داد ما را عليبنحاتماز محمد بناسلماز عبدالجليلياقطانياز حسنبنموسيخشاباز عبدللهبنمحمد علوياز رجالييا قطانياز حسنبنموسيخشاباز عبدللهبنمحمد علوياز رجالياز اهلبيت(ع) از زينبدختر اميرالمؤمنين(ع) از فاطمه(س).
با تحويلسند ويهمچنينميگويد : خبر داد ما را عليبنحاتماز محمدبنعمير از محمد بنعمارة از محمد بنابراهيممصرياز هارونبنيحييناشباز عبيدالله بنموسيبنعيسياز عبيدالله موسيمعمرياز حفصاحمر از زيدبنعليبنالحسينشهيد از عمهاشزينبدختر اميرالمؤمنين(ع).
با تحويلسند، قسمتيرا در عللالشرايعکهمتضمنبيانفلسفهتشريعاحکاماستاز ابنالمتوکلاز سعدآبادياز برقياز اسماعيلبنمهراناز احمد بنمحمدبنجابر از زينب(س) روايتکردهاست.
مفيد در مجالسابياتيرا کهدر خطبه مذکور استبا سند زير نقلميکند
جعانياز محمد بنجعفر حسنياز عيسيبنمهراناز يونساز عبدالله بنمحمد بنسليمانهاشمياز پدرشاز جدشاز زينبدختر اميرالمؤمنينعليبنابيطالبـ صلواتالله عليهمـ ميگويد: همينکهفرمانابوبکر بر غصبفدکو عواليصادر شد. ـ فاطمهصلواتالله
قد کانبعدکأنباء وهنبثة لو کنتَ شاهدها لمتکثر الخطب
پساز تو خبرها و حادثههاييرويداد کهاگر حاضر بوديکار بهاينجا نميکشيد.
بدينسانميبينماحدياز دانشمنداناماميهو عامهاشکاليبهسند روايتنکردهاند؛ مگر اينکهمعاندينياز دشمناناهلبيتآنرا بهابوالعينا محمدبنقاسماهوازيبصرينسبتدادهاند. از شرححالويچنينبهدستميآيد کهيکياز دانشمندانعلمادبياتعرببيشنبودهو مايهايجز ادبياتعربنداشتهاست. يکاديبچگونهقدرتدارد کهدر مسائلپيچيده الهياتو نبوتو فلسفهو شرايعاحکامو احتجاجقرآنچنينسخنيايراد کند؟!
اما عناد را چارهاينيست. معناييفطريتر و روشنتر در درکعقلياز مسئلهخداشناسينيست؛ وليوقتيکهانساناز طريقانصافخارجشد و راهعناد را پيمود، مسائلروشنرا انکار ميکند. بهراستيانسانبايد بهخدا پناهبرد کههيچگاهاز طريقانصافخارجنشود. بعضياز دعاها بهايننکتهاشارهدارند پروردگارا! ايقادريکهعالَمهستيرا آفريديو زير سايه قدرتخود پرداختي!
واضحاستکهبراياينجهان، آفريدگاريهست؛ وليايندرکدر صورتياستکهعقل، از راهانصافخارجنشود؛ و گرنهکسيکهمعاند استبا هيچدليلينميتواناو را قانعساخت.
علاوهبر اين، سيد مرتضيعلمالهدي، کهمنکر حجيتخبر واحد استـ بهاينمعنا کهمدعياستدليلقطعيبر حجيتنوعيآننداريمـ در کتابشافي، در اثباتامامتو وصايت، در رد مغنيالحجاجتأليفقاضيعبدالجبار معتزليبهخبر واحديکههمراهبا قرائنقطعيو مفيد علمباشد، استدلالو احتجاجکردهاستو حالآنکهطبقنظريهخود، نميبايستاستدلالکند؛ چونخبر واحد است.
معلومميشود کهقرائنقطعيدر اينمورد وجود داشتهاستکهبر مدعايخود استدلالنمودهاست. اعتبار اينخطبهنيز بهجهتنقلمشايخاماميه(بهويژهسيد علمالهدي) و دانشمندانعامه، موجبحصولدرجه اعلاياطمينانبهاينخطبه شريفاست نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
|||
|